ولنتاین (عشق مامانی + عشق بابایی = من کوچولو)
سلام بابایی قشنگم
امروز اولین روزیه که من اسمشو یاد گرفتم، روز عشاق، یعنی چی؟؟ مامانی یه عالمه برام از امروز تعریف کرد ولی من خیلی متوجه نشدم، بزار من بهت بگم تو ذهن کوچولوی من عشق یعنی چی...
بابایی روز عشق روزیه که وقتی من به دنیا اومدم منو بغل کردی و بهم با محبت نگاه میکنی و من بهت لبخند میزنم، چون کوچولو هستم زانوهام و دستام درد میگیرن ولی وقتی صداتو میشنوم با عجله و چهار دست و پا خودمو برسونم به بغلت، روزیه که وفتی منو روی پاهات میشونی و باهام بازی میکنی دستامو حلقه کنم دور گردنت و از ته دل ببوسمت، روزیه که وقتی من مریض شدم و تو خودتو با عجله رسوندی کنارم سرمو بزارم روی قلبت تا خوب بشم، بابایی فکر کنم عشق مزش مثل آبنبات های بزرگ رنگیه که وقتی لیسشون میزنی یه دفعه چشاتو میبندی و می خندی، بابایی من حس کردم همیشه یه جادوی خیلی خیلی رنگی بین تو و مامانی هست که وقتی بهم نگاه می کنید انگار یه رنگین کمون بین چشاتون ظاهر میشه، به نظر من عشق تمام این حس های قشنگیه که بین ما سه تا وجود داره، پس روز عشق روزیه با یه عالمه رنگین کمون های رنگارنگ که می تونیم سه تایی دستامونو به هم بدیم و از روی رنگین کمونا بپریم و از ته ته دلمون بخندیم، پس حالا از خوشحالی فریاد میزنم روز عشقمون مبارک.