به نام خدایی که در نبض زندگی جاریست...
خدایی که خود را صمیمانه به دستان نوازشگرش سپردم و با قلبی مملو از آرامش و اطمینان لحظات زندگی را سپری میکنم . خدای من همین نزدیکیست و مانند کودکی همیشه چشم به او دارم . خدایی که هرگز از او نترسیدم ولی گاهی انقدر عمیق نگاهم میکند که قدرت بالا آوردن سرم را در پیشگاهش ندارم . خدایی که به من جرات عاشق شدن آموخت و گرمای عشق را در پیکره وجودم جاری ساخت. خدایی که بزرگترین اعجازش را در نهانم پدیدار ساخت و امروز با نگاهی غرق در شادی و لبخندی از اعماق وجودم اعلام میکنم : من مادر شدم . خدایا سپاس برای آنکه مرا لایق دانستی تا زیبایی های این دوران را تجربه کنم و در این زمان اندک که به تولد نوزادم باقی مانده است لحظه به لحظه وجودت را از یاد نبرم. باید قبل از هر تجربه ای به دخترم یاد بدهم چگونه خدای زیبایش را دوست بدارد و لحظه هایش رابا او قسمت کند. باید به او بیاموزم تکه ای از وجود الهیست تا تمامی تلاشش را در پاک نگاه داشتن سرشت خداوندی به کار گیرد.من به عنوان یک مادر باید خدا را در بازیهای کودکانه اش شریک کنم تا عدالت و مهربانی را لمس کند.من به عنوان یک مادر باید ...